ندارد!

خوب! من زنده‏م. و بهتر از چندوقت پیش،هنوز هم پیش میاد که حس می‏کنم دارم خفه میشم، اما واقعاً مهم نیست. اون چیزی که مهمه الان خوبه و من خوشحالم از این بابت.

 

این مدت خیلی چیزها بوده..درگیری های ذهنی، سفر تهران با دوستان و در معیت آقای "آ" خودمان، کنکور خنده دار ارشد!، ترجمه گروهی کش‏دار …. . اما وقتی گذشتند دیگه گذشتند، بایستی وقتی داغند نوشتشون، که من اینکارو نکردم .وقت نبود یا حوصله؟! نمی‏دونم. اما چیزی که واسه مونده کلی تجربه‏س.

 

سال تحصیلی تقریباً تموم شده ، ترم 6 هم پر؟!

 

مگر نه اینا بهترین سال‏های عمر منن؟ پس چرا دوست دارم چشمامو ببندم،  بازشون کنم ببینم درسامون تموم شدن؟؟

 

بعد از مدت‏ها به چشم خودم دیدم که یکی از دعاهام مستجاب شده و اونم رتبه خوب خواهرم بود. اگه اینجور نمیشد باز من میرفتم توی منو شک در عدل الهی!

 

خوشحالم که حوبــــــــــــــــــــــــــــــــی، خوشحالم.

 

 

* پست پایین رو چند روز پیش نوشتم، نمی‏خواستم بذارم تو وبلاگ اما بعداً پشیمون شدم ..گذاشتمش.

 

نظرات 1 + ارسال نظر
آ شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:25 ب.ظ

والا چی میتونه آدم بگه؟!فقط معلومه خیلی داغ کرده بودی... چراشو نمیدونم.

الان که می دونی قوبونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد