نمیدونم حذف و دوباره ساختن این وبلاگ کار درستی بود یا نه..توی یه موقعیتی هستم که حس میکنم اصلاً نمیتونم درست و غلط رو تشخیص بدم. حس اینکه کسی ازت ناراحته و ناراحتیش عمیقه اصلا خوشایند نیست..حالا بخواد اون شخص عزیزترین فرد زندگیت باشه.. عذاب آوره. ساختن اینجا و نگفتنش با ادعای من درمورد اینکه" من همه چیز رو به تو میگم" تضاد داره ..میدونم. میدونم هر حرفی هم بزنم این تضاد به چشم میاد، پس بهتره سکوت کنم. شاید به قول آقای آ این روزهای سنگین بگذرن، اما کی نمیدونم...
*من بدون شک خیلی خل و پررو ام.
دور از جون!
!
نمی دونم من زیادی بی جنبه ام که همش اینو میگم،یا واقعا هر موجودی حق داره توی زندگیش یه مفهومی به نام privacy داشته باشه.من صد در صد موافق اینم که وقتی از کسی دلخوری بری بهش بگی و نری یه جای دیگه از دستش گلایه کنی و دوباره خوشحال و شاد و خندون برگردی پیشش، اما با این که همه چیز ِ همه چیز رو بگی، حتی به عزیزترین موجود روی زمین برای تو ، یه جورایی مشکل دارم...یه جوری میشه...
با حرف اولت موافقم و همیشه هم سعی کردم اینطور باشم.اما گاهی اوقات آدم میخواد بره جایی که هیچ آدم واقعی اونو نشناسه ..نمیدونم فرار از چیه...نمیدونم
سلام عزیزم
امیدوارم همه چی درست شه
مرسی عزیزم
کوشی پس؟
یه خورده سرم شلوغه.میام:)
تا بحال اثار این نقاش رو دیدید؟
نه!!!!!